مردی دارد در پارک مرکزی شهر نیویورک قدم میزند که ناگهان میبیند سگی به دختر بچه ای حمله کرده است.
مرد به طرف آنها می دود و با سگ درگیر می شود .
سرانجام سگ را می کشد و زندگی دختربچه را نجات می دهد.
پلیسی که صحنه را دیده بود به سمت آنها می آید و می گوید:
«تو یک قهرمانی»
فردا در روزنامه ها می نویسند :
" یک نیویورکی شجاع، جان دختر بچه ای را نجات داد "
آن مرد میگوید :
«اما من نیویورکی نیستم»
پس روزنامه های صبح مینویسند :
" آمریکایی شجاع جان دختر بچه ای را نجات داد "
آن مرد دوباره میگوید :
«اما من آمریکایی نیستم»
«خوب، پس تو اهل کجا هستی؟»
«من ایرانی هستم !»
فردای آنروز روزنامه ها اینگونه می نویسند :
«یک تندروی مسلمان، سگ بی گناه آمریکایی را کشت !»
مرد به طرف آنها می دود و با سگ درگیر می شود .
سرانجام سگ را می کشد و زندگی دختربچه را نجات می دهد.
پلیسی که صحنه را دیده بود به سمت آنها می آید و می گوید:
«تو یک قهرمانی»
فردا در روزنامه ها می نویسند :
" یک نیویورکی شجاع، جان دختر بچه ای را نجات داد "
آن مرد میگوید :
«اما من نیویورکی نیستم»
پس روزنامه های صبح مینویسند :
" آمریکایی شجاع جان دختر بچه ای را نجات داد "
آن مرد دوباره میگوید :
«اما من آمریکایی نیستم»
«خوب، پس تو اهل کجا هستی؟»
«من ایرانی هستم !»
فردای آنروز روزنامه ها اینگونه می نویسند :
«یک تندروی مسلمان، سگ بی گناه آمریکایی را کشت !»